به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام مهدی دهبان از کارشناسان دینی در نوشتاری با موضوع «بررسی های تاریخی ترور عبیدالله توسط مسلم بن عقیل» به اظهارات دکتر رجبی دوانی درباره حضرت مسلم علیه السلام پاسخ داد که بدین شرح است:
فهرست:
پاسخ اجمالی
فصل اول: هانی فرد مریض و پیشنهاد دهنده ترور عمارة بن عبد السّلولیّ بود.
فصل دوم: شریک فرد مریض و پیشنهاد ترور هم خودش بود.
نتیجه بررسی نقل ها
پاسخ اجمالی:
در چند مصدر مستقیما می گوید: هانی مریض بوده و عبیدالله به دیدار او رفته که به نظر درست نیست و خلط بین مریضی شریک بن اعور و صاحب خانه که هانی بوده صورت گرفته است (ابن کثیر متوجه این دوگانه شده و خواسته بایک عبارت اختلاف را جمع کند : و زعم بعضهم أنّه عاده قبل شریک بن الأعور، و مسلم بن عقیل عنده، و قد همّوا بقتله، فلم یمکنهم هانئ لکونه فی داره. ابن کثیر، البدایة و النّهایة، ١٥٤/٨)
سوال: چرا فرد مریض شریک است؟ زیرا اولا معظم کتب و مصادر او را فرد مریض می دانند و ثانیا عبیدالله سالها حاکم بصره بود و شریک از بزرگان بصره بلکه فرد شماره یک بصره است، طبیعی است عبیدالله وقتی از بصره به کوفه می آید به عیادت او برود. اما هانی کوفی است و رابطه ای با ابن زیاد ندارد.
اما در همین مصادر(که هانی را فرد مریض معرفی کرده) هم می نویسند بعد از پیشنهاد کشتن عبیدالله توسط یک فرد(عمارة بن عبد السّلولیّ) هانی این کار را دوست نداشت، اما نظر موافق و یا مخالف مسلم بیان نشده و فقط حدس نویسندگان این است که: مسلم این کار را نکرد چون هانی دوست نداشت!
در فصل دوم که فرد مریض را شریک معرفی می کند: هیچگاه نظر مسلم بر موافقت با ترور بیان نشده است، حتی در برخی موارد جلسه پیشنهاد ترور نیمه کاره رها شده چون در اثناء جلسه عبیدالله سر رسیده و اصلا مسلم سخنی در پاسخ شریک نگفته است ولی هانی کاملا مخالف بوده است. بعد از خروج عبیدالله از منزل هم توجیهاتی بر عدم ترور ذکر شده که بررسی می شود.
در یکی از نقلها دارد که شریک ابتدا با این جمله شروع می کند که من می توانم کاری کنم که عبیدالله به دست تو کشته شود (نه ترور شود) مسلم استقبال می کند اما بعد می گوید منظورم از کشتن ترور است که هانی به شدت رد می کند و نتیجه ای برای این جلسه بیان نمی شود.
فصل اول:
هانی فرد مریض و پیشنهاد دهنده ترور عمارة بن عبد السّلولیّ بود.
در نقل زیر می نویسد: فرد مریض هانی بوده و فردی به مسلم پیشنهاد ترور می دهد و هانی از این پیشنهاد ناراحت می شود (بدون اینکه نظر خود مسلم بیان شود) می گوید پس مسلم هم از این کار دست کشید:
و مرض هانئ بن عروة المرادیّ، فأتاه عبید اللّه بن زیاد عائدا، فقیل لمسلم بن عقیل: اخرج إلیه، فاقتله. فکره هانئ أن یکون قتله فی منزله، فأمسک مسلم عنه.
البلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ٣٣٧/٢، أنساب الأشراف، ٧٩/٢
در نقل زیر می گوید جلسه نقشه برای ترور تشکیل شد و نتیجه عدم ترور بود و قبل از اینکه عبیدالله بیاید مسلم بن عقیل از خانه هانی خارج شده بود:
فمرض هانئ بن عروة، فجاء عبید اللّه عائدا له، فقال له عمارة بن عبید السّلولیّ: إنّما جماعتنا و کیدنا قتل هذا الطّاغیة، فقد أمکنک اللّه منه، فاقتله. قال هانئ: ما أحبّ أن یقتل فی داری. فخرج. الطّبری، التّاریخ، ٣٦٣/٥
در نقل زیر هم گویا در حین مخالفت هانی با ترور، عبیدالله سر می رسد (جلسه بدون نتیجه و نیمه کاره بوده):
و مرض هانئ بن عروة، فأتاه عبید اللّه یعوده، فقال له عمارة بن عبد السّلولیّ: إنّما جماعتنا و کیدنا قتل هذا الطّاغیة، و قد أمکنک اللّه فاقتله. فقال هانئ: ما أحبّ أن یقتل فی داری. و جاء ابن زیاد، فجلس عنده، ثمّ خرج. ابن الأثیر، الکامل، ٢٦٩/٣
در نقل زیر اصلا پیشنهاد دهنده ترور (یعنی عمارة بن عمیر السّلولیّ) به مسلم پیشنهاد نمی دهد بلکه خطاب به هانی می گوید و هانی هم نظر منفی دارد که گویا در همین حین عبیدالله وارد می شود:
قال: و مرض هانئ، فأتاه عبید اللّه یعوده، فقال له عمارة بن عمیر السّلولیّ: دعنا نقتل هذا الطّاغیة، فقد أمکن اللّه منه. فقال هانئ: ما أحبّ أن یقتل فی داری. و جاء ابن زیاد، فجلس عنده، ثمّ خرج. النّویری، نهایة الإرب، ٣٩١/٢٠
اما یعقوبی یک نقل بدون جزئیات دارد و پیشنهاد دهنده را خود هانی معرفی می کند و علت عدم ترور را هم ذکر نمی کند(این نقل با تمام نقل های متقدم و متاخر تعارض جدی دارد):
و هانئ شدید العلّة، و کان صدیقا لابن زیاد، فلمّا قدم ابن زیاد الکوفة، أخبر بعلّة هانئ، فأتاه لیعوده، فقال هانئ لمسلم بن عقیل و أصحابه و هم جماعة: إذا جلس ابن زیاد عندی، و تمکّن؛ فإنّی سأقول اسقونی، فاخرجوا، فاقتلوه. فأدخلهم البیت، و جلس فی الرّواق، و أتاه عبید اللّه بن زیاد یعوده، فلمّا تمکّن، قال هانئ بن عروة: اسقونی، فلم یخرجوا، فقال: اسقونی، ما یؤخّرکم. ثمّ قال: اسقونی، و لو کانت فیه نفسی. ففهم ابن زیاد، فقام، فخرج من عنده. الیعقوبی، التّاریخ، ٢١٨/٢
فصل دوم:
شریک فرد مریض و پیشنهاد دهنده ترور هم خودش بود.
بقیه مصادر فرد مریض را شریک معرفی می کنند که مهمان هانی بود:
در نقل زیر بدون اشاره به عامل ترور می نویسد: ۳۰ نفر را برای ترور یا جنگ با عبیدالله آماده کردند بدون اینکه مسلم بن عقیل داخل در ماجرا باشد. بعد بدون دلیل نقشه عملی نمی شود:
و کان قدم مع عبید اللّه من البصرة شریک بن الأعور الحارثیّ، و کان شیعة لعلیّ، فنزل أیضا علی هانئ بن عروة، فاشتکا شریک، فکان عبید اللّه یعوده فی منزل هانئ و مسلم ابن عقیل هناک لا یعلم به.
فهیّؤوا لعبید اللّه ثلاثین رجلا یقتلونه إذا دخل علیهم، و أقبل عبید اللّه [فدخل علی شریک یتسأّل به، فجعل شریک یقول:] ما تنظرون بسلمی أن تحیّوها.
[٥٥ /أ] اسقونی و لو کانت فیها نفسی. فقال عبید اللّه: ما یقول؟ قالوا: یهجر، و تحشحش القوم فی البیت. فأنکر عبید اللّه ما رأی منهم، فوثب، فخرج، و دعا مولی لهانئ بن عروة کان فی الشّرطة، فسأله، فأخبره الخبر، فقال: أولا. ثمّ مضی حتّی دخل القصر.
ابن سعد، الحسین علیه السّلام، / ٦٥-٦٦ - مثله ابن عساکر، مختصر ابن منظور، ٥٩/٢٧
در نقل زیر پیشنهاد دهند شریک است و چون هانی نمی پذیرد مسلم دست به کار نمی شود، بدون اینکه نظر مسلم بیان شود:
و نزل شریک بن الأعور الحارثیّ أیضا علی هانئ بن عروة؛ فمرض عنده، فعاده ابن زیاد؛ و کان شریک شیعیّا شهد الجمل و صفّین مع علیّ، فقال لمسلم: إنّ هذا الرّجل یأتینی عائدا، فاخرج إلیه، فاقتله. فلم یفعل لکراهة هانئ ذلک. فقال شریک: ما رأیت أحدا أمکنته فرصة، فترکها إلاّ أعقبته ندما و حسرة و أنت أعلم؟! و ما علی هانئ فی هذا لو لا الحصر؟ البلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ٣٣٧/٢، أنساب الأشراف، ٧٩/٢
در نقل زیر اشاره می کند داشتند درباره ترور با هم سخن می گفتند هنوز به نتیجه نرسیده بودند حتی مسلم هم نظری نداده بود که وسط بحث عبیدالله سر رسید و جلسه نیمه کاره رها شد و کاری انجام نشد (معلوم نیست حتی مسلم تصمیم به ترور گرفته باشد):
و کان هانئ بن عروة مواصلا لشریک بن الأعور البصریّ، الّذی قدم مع ابن زیاد و کان ذا شرف بالبصرة و خطر، فانطلق هانئ إلیه حتّی أتی به منزله، و أنزله مع مسلم بن عقیل فی الحجرة الّتی کان فیها، و کان شریک من کبّار الشّیعة بالبصرة، فکان یحثّ هانئا علی القیام بأمر مسلم. و جعل مسلم یبایع من أتاه من أهل الکوفة، و یأخذ علیهم العهود و المواثیق المؤکّدة بالوفاء. و مرض شریک بن الأعور فی منزل هانئ بن عروة مرضا شدیدا، و بلغ ذلک عبید اللّه بن زیاد، فأرسل إلیه یعلمه أنّه یأتیه عائدا. فقال شریک لمسلم بن عقیل: إنّما غایتک و غایة شیعتک هلاک هذا الطّاغیة، و قد أمکنک اللّه منه، هو صائر إلیّ لیعودنی، فقم، فادخل الخزانة، حتّی إذا اطمأنّ عندی، فاخرج إلیه، فاقتله، ثمّ صر إلی قصر الإمارة، فاجلس فیه، فإنّه لا ینازعک فیه أحد من النّاس، و إن رزقنی اللّه العافیة صرت إلی البصرة، فکفیتک أمرها، و بایع لک أهلها. فقال هانئ بن عروة: ما أحبّ أن یقتل فی داری ابن زیاد. فقال له شریک: و لم؟ فو اللّه إنّ قتله لقربان إلی اللّه. ثمّ قال شریک لمسلم: لا تقصّر فی ذلک. فبینما هم علی ذلک إذ قیل لهم: الأمیر بالباب.
فدخل مسلم بن عقیل الخزانة، و دخل عبید اللّه بن زیاد علی شریک، فسلّم علیه، و قال:
ما الّذی تجد و تشتکی ، فلمّا طال سؤاله إیّاه، استبطأ شریک خروج مسلم، و جعل یقول و یسمع مسلما:
ما تنظرون بسلمی عند فرصتها |
فقد وفی ودّها و استوسق الصّرم |
و جعل یردّد ذلک، فقال ابن زیاد لهانئ: أیهجر؟ - یعنی یهذی - قال هانئ: نعم أصلح اللّه الأمیر لم یزل هکذا منذ أصبح. ثمّ قام عبید اللّه و خرج، فخرج مسلم بن عقیل من الخزانة، فقال له شریک: ما الّذی منعک منه إلاّ الجبن و الفشل. قال مسلم: منعنی منه خلّتان: إحداهما کراهیّة هانئ لقتله فی منزله، و الأخری قول رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم: إنّ الإیمان قیّد الفتک، لا یفتک مؤمن. فقال له شریک: أمّا و اللّه لو قتلته لاستقام لک أمرک، و استوسق لک سلطانک.
الدّینوری، الأخبار الطّوال، / ٢٣٥-٢٣٦
در نقل زیر می گوید: نقشه توسط شریک طراحی شد، بدون اینکه نظر مسلم بیان شود، بعد از ورود عبیدالله به منزل می گوید هانی به اتاق مسلم می رود و ابراز ناراحتی می کند و مسلم دست به کار نمی شود (ولی همچنان معلوم نیست مسلم از ابتدا تصمیمی بر این کار داشت یا نه) بعد که شریک او را توبیخ می کند مسلم ناراحتی هانی و حدیثی از امیرالمومنین را بهانه قرار می دهد:
فما مکث إلاّ جمعة، حتّی مرض شریک بن الأعور - و کان کریما علی ابن زیاد و علی غیره من الأمراء، و کان شدید التّشیّع - فأرسل إلیه عبید اللّه: إنّی رائح إلیک العشیّة. فقال لمسلم: إنّ هذا الفاجر عائدی العشیّة، فإذا جلس، فاخرج إلیه، فاقتله، ثمّ اقعد فی القصر، لیس أحد یحول بینک و بینه، فإن برئت من وجعی هذا أیّامی هذه سرت إلی البصرة و کفیتک أمرها.
فلمّا کان من العشیّ أقبل عبید اللّه لعیادة شریک، فقام مسلم بن عقیل لیدخل، و قال له شریک: لا یفوتنّک إذا جلس. فقام هانئ بن عروة إلیه فقال: إنّی لا أحبّ أن یقتل فی داری - کأنّه استقبح ذلک -. فجاء عبید اللّه بن زیاد، فدخل، فجلس، فسأل شریکا عن وجعه، و قال: ما الّذی تجد؟ و متی أشکیت؟ فلمّا طال سؤاله إیّاه، و رأی أنّ الآخر لا یخرج، خشی أن یفوته، فأخذ یقول:
* ما تنظرون بسلمی أن تحیّوها *
اسقنیها و إن کانت فیها نفسی. فقال ذلک مرّتین أو ثلاثا؛ فقال عبید اللّه، و لا یفطن ما شأنه: أترونه یهجر؟ فقال له هانئ: نعم، أصلحک اللّه! ما زال هذا دیدنه قبیل عمایة الصّبح حتّی ساعته هذه. ثمّ إنّه قام، فانصرف، فخرج مسلم، فقال له شریک: ما منعک من قتله؟ فقال: خصلتان: أمّا إحداهما، فکراهة هانئ أن یقتل فی داره، و أمّا الأخری فحدیث حدّثه النّاس عن النّبیّ صلی اللّه علیه و سلم: «إنّ الإیمان قیّد الفتک، و لا یفتک مؤمن». فقال هانئ: أمّا و اللّه لو قتلته لقتلت فاسقا فاجرا کافرا غادرا، و لکن کرهت أن یقتل فی داری.
الطّبری، التّاریخ، ٣٦٣/٥
در نقل زیر کمی متن به هم ریخته است؛ ابتدا طراح نقشه را شریک معرفی می کند و صبح عبیدالله می آید (نقل های دیگر شب) و اجرا کننده نقشه مسلم است (تاکید می کند که مسلم تصمیم بر ترور داشت) که قبل از اجرای نقشه هانی سر می رسد و ابراز ناراحتی کند که اگر او را بکشی من هم ممکن است در ازای او قصاص شوم و زن و بچه ام بی سرپرست می شوند! اما وقتی شریک از مسلم علت عدم اجرای ترور را می پرسد، مسلم می گوید:
چون حدیثی به خاطرم آمد که مومن ترور نمی کند فلذا در خانه این مرد(هانی) دوست نداشتم او را بکشم!
قال: و مرض شریک بن عبد اللّه الأعور الهمدانیّ فی منزل هانئ بن عروة، و عزم عبید اللّه بن زیاد علی أن یصیر إلیه، فیجتمع به، و دعا شریک بن عبد اللّه، مسلم ابن عقیل، فقال له: جعلت فداک! غدا یأتینی هذا الفاسق عائدا، أنا مشغله لک بالکلام، فإذا فعلت ذلک، فقم أنت اخرج إلیه من هذه الدّاخلة، فاقتله! فإن أنا عشت، فسأکفیک أمر البصرة إن شاء اللّه.
قال: فلمّا أصبح عبید اللّه بن زیاد، رکب و سار یرید دار هانئ لیعود شریک بن عبد اللّه، قال: فجلس، و جعل یسأل منه ، قال: و همّ مسلم أن یخرج إلیه لیقتله ، فمنعه من ذلک صاحب المنزل هانئ، ثمّ قال: جعلت فداک! فی داری صبیة و إماء، و أنا لا آمن الحدثان. قال: فرمی مسلم بن عقیل السّیف من یده، و جلس و لم یخرج، و جعل شریک بن عبد اللّه، یرمق الدّاخلة و هو یقول:
ما تنظرون بسلمی عند فرصتها |
فقد وفی ودّها و استوسق الصّرم |
فقال له: عبید اللّه بن زیاد: ما یقول الشّیخ؟ فقیل له: إنّه مبرسم، أصلح اللّه الأمیر. قال: فوقع فی قلب عبید اللّه بن زیاد أمر من الأمور، فرکب من ساعته، و رجع إلی القصر. و خرج مسلم بن عقیل إلی شریک بن عبد اللّه من داخل الدّار، فقال له شریک:
یا مولای جعلت فداک! ما الّذی منعک من الخروج إلی الفاسق، و قد کنت أمرتک بقتله و شغلته لک بالکلام؟ فقال: منعنی من ذلک حدیث، سمعته من عمّی علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنه، أنّه قال: الإیمان قیّد الفتک، فلم أحبّ أن أقتل عبید اللّه بن زیاد فی منزل هذا الرّجل. فقال له شریک: و اللّه! لو قتلته، لقتلت فاسقا، فاجرا، منافقا.
ابن أعثم، الفتوح، ٧١/٥-٧٤
در نقل زیر هم همانند برخی نقلهای گذشته اشاره می کند داشتند درباره ترور با هم سخن می گفتند هنوز به نتیجه نرسیده بودند زیرا هانی به شدت با ترور مخالفت می کرد (حتی می گوید از شدت خشم ایستاده سخن می گفت!) حتی مسلم هم نظری نداده بود که ظاهر نقل نشان می دهد که وسط بحث عبیدالله سر رسید و یا جلسه نیمه کاره رها شد و کاری انجام نشد (معلوم نیست حتی مسلم تصمیم به ترور گرفته باشد):
و مرض شریک بن الأعور و کان کریما علی ابن زیاد، و کان شدید التّشیّع، فأرسل إلیه عبید اللّه: إنّی رائح إلیک العشیّة، فعائدک. فقال شریک لمسلم: إنّ هذا الفاجر عائدی العشیّة، فإذا جلس، فاقتله، ثمّ اقعد فی القصر و لیس أحد یحول بینک و بینه، فإنّ أنا برأت من وجعی من أیّامی هذه سرت إلی البصرة و کفیتک أمرها. فلمّا کان العشیّ أقبل ابن زیاد لعیادة شریک بن الأعور، فقال لمسلم: لا یفوتنّک الرّجل إذا جلس فقام إلیه هانئ، فقال: إنّی لا أحبّ أن یقتل فی داری، کأنّه استقبح ذلک، فجاءه عبید اللّه بن زیاد، فدخل و جلس و سأل شریکا: ما الّذی تجد؟ و متی اشتکیت؟ فلمّا طال سؤاله إیّاه و رأی أنّ أحدا لا یخرج خشی أن یفوته، فأقبل یقول:
ما الانتظار بسلمی أن تحیّوها |
حیّوا سلیمی و حیّوا من یحیّیها |
کأس المنیّة بالتّعجیل فاسقوها |
للّه أبوک! إسقنیها و إن کانت فیها نفسی. قال ذلک مرّتین أو ثلاثة، فقال عبید اللّه - و هو لا یفطن -: ما شأنه؟ أترونه یهجر؟ فقال له هانئ: نعم - أصلحک اللّه - ما زال هکذا قبل غیابة الشّمس إلی ساعتک هذه.
ثمّ قام و انصرف. فخرج مسلم ، فقال له شریک: ما منعک من قتله؟ فقال:
خصلتان، أمّا إحداهما، فکراهیّة هانئ أن یقتل فی داره، و أمّا الأخری، فحدیث حدّثنیه النّاس عن النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله: «إنّ الإیمان قیّد الفتک، فلا یفتک مؤمن» فقال له شریک: أمّا و اللّه لو قتلته، لقتلت فاسقا، فاجرا، کافرا، غادرا.
أبو الفرج، مقاتل الطّالبیّین، / ٦٥ -
در نقل زیر هم بعد از پیشنهاد شریک برای کشتن عبیدالله (نه ترور) مسلم ابتدا موافقت می کند اما شریک می گوید که منظورم از کشتن ترور است که اینجا هانی ابراز ناراحتی می کند اما همچنان شریک اصرار می کند بدون اینکه مسلم فرصت کند نظرش را بیان کند، جلسه ظاهرا تمام شده یا نیمه کاره رها شده و عبیدالله سر می رسد و کاری از پیش نمی رود و بعد از توبیخ شریک همان دو دلیل پیش گفته یعنی حدیث و ناراحتی هانی بیان می شود:
و قدم شریک بن الأعور [٧٨] من البصرة، و کان من شیعة علیّ علیه السّلام.
فقال لهانئ: «مر مسلما یکون عندی، فإنّ عبید اللّه یعودنی».
و قال شریک لمسلم: «أرأیتک، إن أمکنتک من عبید اللّه، تضربه بالسّیف؟» قال:
«نعم و اللّه».
و أظهر شریک زیادة علی ما به من الشّکاة، و هو نازل فی دار هانئ، و جاء عبید اللّه یعود شریکا فی منزل هانئ.
فقال شریک لمسلم: «إذا تمکّن عبید اللّه، فإنّی مطاوله الحدیث، فاخرج إلیه بسیفک، و اقتله، فلیس بینک و بین القصر من تحول دونه، و إن شفانی اللّه کفیتک البصرة».
فقال هانئ: «إنّی لأکره قتل رجل فی منزلی».
و شجّعه شریک، و قال:
«هی فرصة لک، و إیّاک أن تضیّعها ، فانتهزها فیه، فإنّه عدوّ اللّه، و علامتک أن أقول: اسقونی ماءا».
و جاء عبید اللّه بن زیاد، فدخل، و جلس، و سأل شریکا عن وجعه، و قال:
«ما الّذی تجد، و متی اشتکیت؟»
فلمّا طال سؤاله إیّاه، و رأی أنّ أحدا لا یخرج. خشی أن یفوته، فأخذ یقول:
«اسقونی ویحکم [ماءا]، ما تنتظرون بنفسی [٧٩] لن تحیوها، اسقونیه و إن کانت نفسی فیه». فقال ذلک مرّتین، أو ثلاثا.
فقال عبید اللّه: «ما شأنه؟ أو ترونه یهجر؟».
فقال هانئ: «نعم، أصلحک اللّه، هذا دیدنه منذ الصّبح».
ففطن مولی لعبید اللّه قائم علی رأسه، فغمزه، فقام عبید اللّه.
فقال شریک: «انتظر، أصلحک اللّه، فإنّی أرید أن أوصّی إلیک».
فقال: «أعود».
فلمّا خرج، قال شریک لمسلم: «ما منعک من قتله؟» قال:
«خصلتان: أمّا إحداهما، فکراهة هانئ أن یقتل فی داره رجل. و الأخری، فحدیث سمعته من علیّ عن النّبیّ صلی اللّه علیه و سلم إنّ الإیمان قیّد الفتک، فلا یفتک مؤمن».
أبو علیّ مسکویه، تجارب الأمم، ٤٤/٢-٤٥
در نقل زیر(متاخر و ماخوذ از نقلهای متقدم) بعد از پیشنهاد ترور شریک ، نظر مسلم بیان نشده و فقط بعد از عدم انجام ترور مسلم بازخواست شده او هم فقط یک حدیث در جواب بیان می کند:
و نزل شریک بن الأعور دار هانئ بن عروة و مرض، فأخبر أنّ عبید اللّه بن زیاد یرید یأتیه یعوده، فقال لمسلم بن عقیل: ادخل هذا البیت، فإذا دخل هذا اللّعین، و تمکّن جالسا، فاخرج إلیه و اضربه ضربة بالسّیف تأتی علیه، و قد حصل المراد و استقام لک البلد، لو منّ اللّه علیّ بالصّحّة ضمنت لک استقامة أمر البصرة. فلمّا دخل ابن زیاد و أمکنه ما وافقه بداله فی ذلک، و لم یفعل، و اعتذر إلی شریک بعد فوات الأمر، بأنّ ذلک کان یکون فتکا، و قد قال النّبیّ: (إنّ الإیمان قیّد الفتک). فقال: أمّا و اللّه لو قد قتلته، لقتلت غادرا، فاجرا، کافرا. الطّبرسی، إعلام الوری، / ٢٢٥
در نقل زیر بعد از پیشنهاد ترور توسط شریک هیچ گفتاری بر موافقت یا مخالفت نقل نمی شود و بعد که عبیدالله می آید می نویسد مسلم تصمیم بر ترور گرفت ولی هانی آمد و به او گفت: تو اگر ترور کنی من را می کشند، مسلم منصرف شد. در اینجا از توبیخ و بازخواست مسلم هم خبری نیست!!
نویسنده: روایت دیگری هم نقل می کند که بعد از فهمیدن نقشه توسط عبیدالله او فرار می کند و بعد شریک مسلم را توبیخ می کند، مسلم پاسخش می دهد: که من یاد آن حدیث افتادم و دوست داشتم که در خانه این مرد ترور کنم:
و نزل شریک بن عبد اللّه الأعور الهمدانیّ عند هانئ بن عروة، و کان شریک شیعیّا، و کان یری رأی علیّ علیه السّلام، ثمّ مرض شریک فی دار هانئ، و عزم ابن زیاد علی أن یصیر إلیه عائدا، فدعا شریک مسلما، و قال له: غدا یأتینی هذا الفاسق عائدا، و إنّی شاغله لک فی الکلام، فإذا فعلت ذلک، فاخرج إلیه من هذه الدّاخلة، و اقتله، و اجلس فی قصر الإمارة، و إن أنا عشت، فأنّی سأکفیک أمر البصرة إن شاء اللّه. ثمّ جاء ابن زیاد حین أصبح عائدا، فجعل یسأله، و همّ مسلم أن یخرج علیه، فیقتله، فمنعه صاحب المنزل هانئ، و قال له: جعلت فداک إنّ فی داری نسوة و صبیّة؛ و إنّی لا آمن الحدثان. فأمسک مسلم عن ذلک، و جعل شریک یرمق الدّاخلة و ینشد:
مـا الـانـتـظـار بـسلمی أن تحیّیها |
فحیّ سلمی و حیّ من یحیّیها |
ثمّ اسقنیها و إن تجلب علیّ ردی |
فـتلک أحلی من الدّنیا و ما فیها |
(و فی روایة): إنّه کان یقول: اسقونی شربتی؛ و لو کان فیها منیّتی. من غیر أن یقول البیتین؛ فقال ابن زیاد: ما یقول الشّیخ؟ فقیل: إنّه مبرسم. فوقع فی قلب ابن زیاد شیء، فرکب من ساعته، و رجع إلی القصر؛ و خرج مسلم إلی شریک من داخل الدّار؛ فقال شریک: ما منعک من الخروج إلی هذا الفاسق، و قد أمرتک بقتله و شغلته لک بالکلام. فقال: منعنی من ذلک حدیث سمعته من عمّی علیّ بن أبی طالب علیه السّلام: الإیمان قیّد الفتک، علی أنّی لم أحبّ أن اقتله فی منزل هذا الرّجل. فقال له شریک: لو قتلته، لقتلت فاسقا، فاجرا، منافقا، کافرا. الخوارزمی، مقتل الحسین، ٢٠١/١-٢٠٢
در سند زیر پیشنهاد دهند شریک است ولی هانی به شدت نهی می کند بی آنکه به نظر خود مسلم اشاره شود؛ ظاهرا جلسه یا نیمه کاره رها شده یا با همین بگو مگو بی نتیجه تمام می شود، بی آنکه بعد شریک مسلم را توبیخ کند (طبیعی است چون جلسه نتیجه ای نداشت):
و کان شریک بن الأعور الهمدانیّ، جاء من البصرة مع عبید اللّه بن زیاد، فمرض، فنزل فی دار هانئ بن عروة أیّاما، ثمّ قال لمسلم: إنّ عبید اللّه یعودنی و أنّی مطاوله الحدیث، فاخرج إلیه بسیفک، فاقتله، و علامتک أن أقول: اسقونی ماء. و نهاه هانئ من ذلک، فلمّا دخل عبید اللّه علی شریک، و سأله عن وجعه، و طال سؤاله، و رأی أنّ أحدا لا یخرج، فخشی أن یفوته، فأخذ یقول:
ما الانتظار بسلمی أن یحیّیها |
کأس المنیّة بالتّعجیل اسقوها |
فتوهّم ابن زیاد، و خرج.
ابن شهر آشوب، المناقب، ٩١/٤-٩٢
در نقل زیر مانند نقلهای گذشته پیشنهاد دهند شریک است و نظری از مسلم بیان نشده و بعد از بازخواست شریک همان دو دلیل حدیث و ناراحتی هانی بیان می شود:
فما مکث إلاّ جمعة، حتّی مرض شریک بن الأعور، و کان قد نزل علی هانئ، و کان کریما علی ابن زیاد و علی غیره من الأمراء، و کان شدید التّشیّع، قد شهد صفّین مع عمّار، فأرسل إلیه عبید اللّه: إنّی رائح إلیک العشیّة. فقال لمسلم: إنّ هذا الفاجر عائدی العشیّة، فإذا جلس اخرج إلیه، فاقتله، ثمّ اقعد فی القصر لیس أحد یحول بینک و بینه، فإن برئت من وجعی، سرت إلی البصرة، حتّی أکفیک أمرها. فلمّا کان من العشیّ أتاه عبید اللّه، فقام مسلم بن عقیل لیدخل، فقال له شریک: لا یفوتنّک إذا جلس. فقال هانئ ابن عروة: لا أحبّ أن یقتل فی داری. فجاء عبید اللّه، فجلس، و سأل شریکا عن مرضه، فأطال، فلمّا رأی شریک أنّ مسلما لا یخرج، خشی أن یفوته، فأخذ یقول:
ما تنظرون بسلمی لا تحیّوها |
اسقونیها و ان کانت بها نفسی |
فقال: ذلک مرّتین أو ثلاثا، فقال عبید اللّه: ما شأنه؟ ترونه یخلط. فقال له هانئ: نعم ما زال هذا دأبه قبیل الصّبح حتّی ساعته هذه. فانصرف. و قیل: إنّ شریکا لمّا قال:
اسقونیها. و خلط کلامه، فطن به مهران، فغمز عبید اللّه، فوثب، فقال له شریک: أیّها الأمیر، إنّی أرید أن أوصی إلیک. فقال: أعود إلیک. فقال له مهران: إنّه أراد قتلک. فقال:
و کیف مع إکرامی له و فی بیت هانئ و ید أبی عنده؟ فقال له مهران: هو ما قلت لک. فلمّا قام ابن زیاد خرج مسلم بن عقیل، فقال له شریک: ما منعک من قتله؟ قال: خصلتان:
أمّا إحداهما: فکراهیّة هانئ، أن یقتل فی منزله، و أمّا الأخری: فحدیث حدّثه علیّ عن النّبیّ صلی اللّه علیه و سلم: إنّ الإیمان قیّد الفتک، فلا یفتک مؤمن بمؤمن. فقال له هانئ: لو قتلته، لقتلت فاسقا، فاجرا، کافرا، غادرا. ابن الأثیر، الکامل، ٢٦٩/٣-٢٧٠
در نقل زیر می نویسد: (نقل متاخر)
شریک پیشنهاد ترور را می دهد و بدون آنکه نظر بقیه معلوم شود می گوید: مسلم در یکی از انبار های خانه هانی مخفی می گردد (مخفی شدن مسلم طبیعی بود چون نباید عبیدالله او را می دید) چون عبیدالله می آید مسلم اقدامی نمی کند و بعد عبیدالله ترسان و مضطرب خارج شده به قصر می رود. شریک مسلم را بازخواست می کند مسلم می گوید: داشتم می آمدم یکی از زنان خانه هانی به لباسم آویزان شد!! مدام با گریه اصرار می کرد که اینکار را نکنم من هم منصزف شدم:
و کان شریک بن الأعور الهمدانیّ قدم من البصرة مع عبید اللّه بن زیاد، و نزل دار هانئ بن عروة، و کان شریک من محبّی أمیر المؤمنین علیه السّلام و شیعته، عظیم المنزلة جلیل القدر، فمرض و سأل عبید اللّه عنه، فأخبر أنّه موعوک، فأرسل ابن زیاد إلیه: إنّی رائح إلیک فی هذه اللّیلة لعیادتک.
فقال شریک لمسلم بن عقیل: یا ابن عمّ رسول اللّه، أنّ ابن زیاد یرید عیادتی، فادخل بعض الخزائن، فإذا جلس، فاخرج و اضرب عنقه و أنا أکفیک أمر من بالکوفة مع العافیة.
و کان مسلم رحمه اللّه شجاعا مقداما جسورا، ففعل ما أشار به شریک، فجاء عبید اللّه یسأل شریکا عن حاله و سبب مرضه، و شریک عینه إلی الخزانة وامقة و طال ذلک، فجعل یقول: «ما الانتظار بسلمی لا تحیّیها» یکرّر ذلک، فأنکر عبید اللّه القول، و التفت إلی هانئ بن عروة و قال: ابن عمّک یخلط فی علّته. و هانئ قد ارتعد و تغیّر وجهه، فقال هانئ: إنّ شریکا یهجر منذ وقع فی المرض، و یتکلّم بما لا یعلم.
فثار عبید اللّه خارجا نحو قصر الإمارة مذعورا.
فخرج مسلم و السّیف فی کفّه، و قال شریک: یا هذا، ما منعک من الأمر؟
قال مسلم: لمّا هممت بالخروج فتعلّقت بی امرأة، قالت: ناشدتک اللّه، إن قتلت ابن زیاد فی دارنا، و بکت فی وجهی، فرمیت السّیف، و جلست. قال هانئ: یا ویلها قتلتنی، و قتلت نفسها، و الّذی فررت منه وقعت فیه.
ابن نما، مثیر الأحزان، ١٤-١٥
نتیجه بررسی نقل ها:
با توجه به نقل های تاریخی باید گفت بگومگویی بین شریک بن اعور (مریض) و هانی بن عروة (صاحب خانه) در حد پیشنهاد ترور و رد پیشنهاد ترور صورت گرفته و بدون هرگونه نتیجه ای به پایان رسیده است و این بعد ها از خانه هانی به بیرون درز کرده و توسط مردم شاخه و بال های زیادی پیدا کرده است.
بنی امیه هم روی آن متمرکز شدند که شیعیان هم اهل ترور هستند اگر دستشان برسد مهمان هم می کشند. این یک توجیه خوبی برای سرپوش گذاشتن بر جنایات این خاندان خواهد بود.
به نظر می رسد در آن جلسه همین بگومگو خالی بوده و حتی مسلم سخنی در رد یا قبول نداشته! هیچ نقلی بر ابراز نظر مسلم نیامده یا اصلا مسلم در جلسه نبوده و یا تصمیمی بر ابراز نظر نداشته تا باب اختلاف و تفرقه گشوده نشود یا دعوای شریک و هانی در صورت طرفداری از هرکدام تشدید نشود و بقیه ماجرا تخیلات مردم و تاریخ سازی های بنی امیه است.
خاطرنشان می شود: خبرگزاری حوزه آمادگی دارد چنانچه اگر دکتر رجبی دوانی و یا هریک از اندیشمندان پیرامون این خبر نکته و نظری داشته باشند، منتشر نماید.